۱۳۹۷ آذر ۳, شنبه

مجاهد شهید احمد کیانی


مشخصات مجاهد شهید احمد (کیا) کیانی
محل تولد: کردکوی
شغل: معلم
سن: 22
تحصیلات: -
محل شهادت: کردکوی
تاریخ شهادت: 1362

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۲۴, پنجشنبه

مجاهد شهید کریم زاهد


مشخصات مجاهد شهید کریم زاهد
محل تولد: کردکوی
شغل: نقاش ساختمان
سن: 31
تحصیلات: -
محل شهادت: کردکوی
تاریخ شهادت: 1362

جنگل سرسبز كُردكوي – گرگان 
جنگل اسرارآميز كُردكوي آرومه. آرامش اين نماي زيبا، تنها به صداي دل انگيز پرندگان شكسته ميشه. آرامشي كه طوفاني در دل داره… آغوش سبزِ جنگل، كساني رو پذيرا شده… فرزندان خاكِ پرقوتش رو. جسمها خسته و فرسوده اس، اما روحيه ها سرشار از اميد… قامتِ افراشتة درختان ، حصار و مأمني شدن براي مجاهدان اين سرزمين.

رزمگاه مجاهدان گرگان
ناگهان… سكوت خيال انگيز درختان و طنين صداي جويبار در هم ميشكنه… آتشي به جان جنگل كُردكوي مي افته…

شعلة سرخي در رگهاي خاموش جنگل شعله ور ميشه… و اونوقت…
وقتي تيرگي از هر سو هجوم آورد، اونها مأمن سبز جنگل رو قرارگاه خود برگزيدن تا به رسمِ سردارِ جنگل، به آرامش درختان، بيقراري ببخشن؛ جنبش و تكاپو رو ميهمان خانة سبز جنگل كردن و مثل درختان ، قدبرافراشتن و سرخم نكردن رو رسمِ روزگارشون. به آغوش جنگل شتافته بودن، چرا كه پذيراي گرماي وجود اونها شده بود، گرمايي كه در رزمي بيامان به آتشي هرچه شعله ورتر تبديل ميشد. او نيز در ميان اونها بود. فرزندي رشيد برخاسته از ميان مردم صميمي گرگان. همو كه بعد از تحمل سختي و مشقت مبارزه در جنگل، خونش سبزي برگهاي درختان رو سرخفام كرد و قوتِ خاك و قوامِ ريشه هاي اونها شد. اهالي كُردكوي و روستاي وَلاغوز حتماً كه فرزند خودشون، كارگر جوان و زحمتكش رو به ياد دارن، مجاهد شهيد كريم زاهد. شيري از بيشة كُردكوي.

به راستي عزم سترگ و روحية قوي كارگران  سرزمين ما كه اين روزها در ايستادگي كارگران هفت تپه تا پايداري كارگران كوره پزخانه هاي اروميه شاهدش هستيم از كجا سرچشمه ميگيره؟ بي شك كارگران ما پشتشون  به كوه سربه فلك كشيده يي  از مبارزات كارگران در صفوف  مقدم مقاومت عليه رژيم آخوندي تكيه داره. كوهي از مقاومت كه سه دهه است از ميان رنج و خون مجاهداني مثل كريم زاهد كه خود كارگري از ميان كارگران زحمتكش خطة شمال ميهنمان بود قد برافراشته.

زندگينامة مجاهد شهيد كريم زاهد
مجاهد شهيد كريم زاهد، در سال 1331 در روستاي وَلاغوز (از توابع كُردكوي) در يك خانوادة زحمتكشِ كشاورز به دنيا آمد. از همان نوجواني با كار و تلاش  ُانس گرفت و در شغلهاي مختلف مانند كشاورزي، ماهيگيري و  هيزم فروشي، به كار پرداخت و در نهايت بعنوان كارگر نقاش مشغول بكار شد. پس از پيروزي انقلاب ضدسلطنتي كريم از طريق برادرش، مجاهد شهيد موسي زاهد و با مطالعه نشريات و كتابهاي سازمان مجاهدين خلق با اهداف انقلابي اين سازمان آشنا شد و بعنوان كسي كه خودش از اولين سالهاي نوجواني با درد و رنج زحمتكشان آشنا شده بود، راه رهايي همه رنجبران ايران و آزادي و پيشرفت احاد ملت ايران رو در راه مجاهدين يافت و فعاليت خودش رو با انجمن هواداران مجاهدين معراجِ گرگان درخيايان سَرخواجه،  آغاز كرد. كريم  براي پيشبرد اهداف مجاهدين سر از پا  نميشناخت گاه او را ميديدي كه به  تبليغ و تشريح آرمانها و مواضع سازمان در بين مردم گرگان و بالاخص كارگران و زحمتكشان  مشغوله و گاه براي جمع آوري كمك مالي و امكانات مختلف براي سازمان به هر دري  ميزنه و اين در حالي بود كه هيچگاه كمك به مردم محروم و فقرزده را نيز فراموش نميكرد. 

«آروم بود وشوخ طبع. خيلي دلسوز و با محبت بود و علاقه و احترام خاصي به مردم و اهالي داشت و با اينكه خودش در تنگدستي به سر ميبرد هميشه يكي از كارهاش اين بودكه همزمان هم به مردم محروم كمك ميكرد هم در حالي جمع آوري كمك و امكانات مختلف براي سازمان بود.. همين هم باعث محبوبيت او در بين مردم و علاقه و احترام مردم نسبت به او ميشد.»

21 تير سال 60
بيشتر از 21 روز از 30خرداد سال 60 نگذشته بود. سرفصل جديدي در مبارزه با رژيم آخوندي آغاز شده بود… كه خبر شهادت برادرش موسي و ياران مجاهدش به كريم ميرسد.

«موسي، برادر كوچكتر كريم بود. صابر صباغي هم از بچگي توي خونة پدري كريم بزرگ شده بود و در واقع برادرخوندة او حساب ميشد. شهادت و رفتن اين بچه ها روي كريم تأثير زيادي گذاشت و از اون به بعد ديگه يه كريم ديگه شده بود. حتي لباس پوشيدن و غذاخوردنش هم فرق كرده بود و همين هم باعث شده بود كه تمام زندگي خودش رو وقف مبارزه و كمك رسوندن براي شعله ور شدن آتش مقاومت عليه رژيم آخوندي بكنه. از فراهم نمودن امكانات و كمك مالي براي سازمان گرفته تا وصل ارتباط بچه هايي كه مخفي بودن.»

عزم كرده بود كه راه برادر و ديگر ياران رو ادامه بده و در اين راه بسيار مصمم بود. همة ناملايمات و سختي و صعوبت راه رو آگاهانه انتخاب كرد و به اين يقين رسيده بود كه تنها چارة رسيدن به آزادي و بهروزي واقعي براي خلق جنگيدن و بازستاندن حق كارگران و زحمتكشان از حلقوم آخوندهاي حاكمه.

«هنوز خون برادران و همرزمان من خشك نشده! تا زنده هستم راه بچه ها رو ادامه خواهم داد!»
اين جملات قاطع كريم در جواب به پيام آخوندمزدوري به نام شيخ علي طيبي بود كه از روستاي وَلاغوز ، بعد از شهادت سه مجاهدخلق، براي كريم پيام فرستاده بود كه يا سكوت كنيد و يا پيش من بياييد و توبه كنيد.  

«كريم براي بزرگداشت ياد اين سه شهيد، چندين روز توي خونه شون مراسم باشكوهي رو برگزار كرد. تمامي اهالي روستاي وَلاغوز و همچنين ساير روستاهاي اطراف كُردكوي كه تقريباً نزديك به 1500 نفر ميشدن توي اين مراسم شركت كردن. خانواده هاي شهدا سخنراني كردن و بعد راهپيمايي باشكوهي تا مزار شهدا برگزار شد. كريم در آخر مراسم با خوشحالي گفت: ”اگه موندم، هميشه مراسم بچه ها رو با پول و دسترنج خودم خواهم گرفت و اگه شهيد بشم افراد خانواده ام بايد اين كار رو انجام بدن».

در سردرخونه اش عكس برادرمسعود در امجديه به همراه فرزند مجاهد شهيد رسول مشكين فام، نصب بود. يه بار يكي بهش گفت: ”كريم! اين عكس رو بردار، نسبت بهت حساس ميشن!“ اما كريم جواب داد: ”برادرم و دوستام به خاطر همين تيرباران شدن. بين ما و رژيم جوي خون جاريه. تا زنده هستم، اين عكس رو برنخواهم داشت، هر كس هم ناراحته ميتونه از خونه ام بره!…“.

كريم كه توانسته بود با هشياري ارتباطات خودش رو با ياران رزمندة مجاهدش از ديد رژيم مخفي نگه داره،  نزديك به دو سال تمام وقت با كار و فعاليت خودش ارتباط بچه هايي رو كه مخفي و از سازمان قطع بودن برقرار كرد. در نتيجة اين تلاشهاي بي وقفة او تا فروردين 62تونست ارتباط كُردكوي و وَلاغوز رو با گرگان وصل كنه و با همكاري مجاهدين شهيد ايوب صباغي و نصرت كيااحمدي و چند نفر ديگه از برادران و خواهران  مجاهدش، هسته هاي مقاومت تشكيل داد.

بعد ازظهر 29فروردين 62 / حملة مزدوران سپاه كُردكوي، بندرگز و دادستاني گرگان 
مزدوران سپاه به خانة كريم حمله كرده و تمامي اعضاي خانوادة او را به همراه پدر80ساله اش دستگير و به شكنجه گاه منتقل كردند. اما كريم به همراه دو رزمندة ديگر توانست با هوشياري ، از چنگال پاسداران فرار كند. از آن پس براي ادامةه مبارزه به آغوش جنگلهاي كُردكوي شتافت.

با اينكه خودش در جنگل چيزي براي خوردن نداشت و از فرط گرسنگي استخونهاي صورت و بدنش بيرون زده بود، ولي همواره به ياد بچه هايي بود كه بايد به اونها امكانات ميرسوند، و يك لحظه از اين مسئوليت كه به دوش داشت غفلت نميكرد.  با اتكاء به كمكهاي مردم و تلاش خستگي ناپذير خودش، تونست اين مسئوليت رو به نحواحسن انجام بده و ياران و همرزمانش رو حفظ كنه.

جنگل كُردكوي -عصر 15 خرداد 62 - حملة مزدوران سپاه كُردكوي و بندرگز 
كريم و چند مجاهد ديگر در حلقة محاصرة پاسداران قرار ميگيرند. كريم با رزمي جانانه، سه مجاهد را از حلقه محاصره خارج ميكند، اما خودش از پشت مورد اصابت گلولة پاسداران قرار گرفته و به شهادت ميرسد.

و اين چنين جوان مجاهدي كه عشق به آزادي وطن و رهايي كارگران و زحمتكشان از رنج و درد او را به راه مجاهدين كشانده بود،  در خاك جنگلهاي كُردكوي به خون درغلتيد و سرخي رگهاي خودش رو هدية قوام يافتن استواري و شرف خاك سرزمينش كرد. اما مزدوران و پاسداران تنها به اين بسنده نكردن. مرزهاي وحشيگري دست پرورده هاي خميني به همينجا ختم نميشه… 

«پاسداران جنايتكار، از جمله معاون بسيج وَلاغوز، مزدور علي محمد كياني، رئيس بسيج وَلاغوز، تقي كياني و بابالله مازندراني از چماقداراي معروف اون منطقه، از فرط كينة حيواني شون نسبت به كريم، جسد او رو در جنگل به دار كشيدن و در اين حالت بيش از 60 گلوله به بدن او شليك كردن. بعد هم پيكر غرقه در خون كريم رو به مركز سپاه كُردكوي بردن و براي اينكه مطمئن بشن واقعاً خود كريمه، نصفه شب پدرش رو كه دستگير كرده بودن و زنداني بود بالاي سر جسد فرزندش ميبرن…».

خاطره از زبان پدر شهيد
«ساعت 12 شب بود كه منو صدا كردن و بيرون بردن. بارون ميومد. من رو وسط محوطة زندان بردن ويه مرتبه روي يه چيزي كه وسط حياط بود من رو وايستوندن. ازم پرسيدن: پسرت رو ميشناسي؟ جواب مثبت دادم. بعد يكي از مزدورا پتو رو تا زير چونة جسد كنار زد. خواستم پتو رو كامل كنار بزنم تا پيكر فرزندم رو ببينم كه يكي از پاسدارا مچ دستم رو گرفت وگفت: براي چي ميخواي همه جاي پسرت رو ببيني؟ خشمم رو فرو خوردم وگفتم: ميخوام بدونم كه در روز انتقام چند گلوله بايد به قاتلين فرزندم شليك كنم! بعد از اون پيكركريم رو به محل تولدش ، روستاي وَلاغوز بردن و به نمايش گذاشتن.»

دژخيمان رژيم آخوندي نميدونستن كه با گردوندن پيكر غرقه در خون كريم در اينجا و آنجا، در واقع بذر نبرد و دانة رويش رزم آوران و مجاهدين ديگري رو در دل مردم منطقه و زحمتكشان خطه شمال  و از اونجا تا سراسر ايران ميكارن. 
پيكر كريم در روستاي  ”بالابلوك كُردكوي“ آرام گرفت اما روح ناآرام و رزم آور او رو امروز در كالبد  هزاران رزمنده آزادي و ميليونها جوان كارگري ميبينيم كه پس از او همچنان شعله مقاومت در برابري ديكتاتوري سمتگر آخوندي رو  برافروخته نگه داشته  و ميرن تا در امتداد سه دهه مقاومت سراسري و سازمان يافته مردم ايران، آزادي و بهروز رو براي  سرزمينمون به ارمغان بيارن. 
اگه دشمن يه صاحب اختياره
واسه من مرگ و مردن افتخاره
هزارون مثل من قربون ايرون
مباد ايرون من اينگونه ويرون

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۲۲, سه‌شنبه

مجاهد شهید علی حسین ترکمن غلامی


مشخصات مجاهد شهید علی حسین ترکمن غلامی
محل تولد: بندر گز
شغل: دبير
سن: 23
تحصیلات: -
محل شهادت: گرگان
تاریخ شهادت: -

مریم رجوی: این زمزمه نیمه‌شبان آن‌هاست که هنوز به گوش می‌رسد:
من مرغ آتشم
می‌سوزم از شراره‌ ا‌ین عشق سرکشم
چون سوخت پیکرم،
چون شعله‌ها‌ی سرکش جانم فرو نشست،
آنگاه باز،
از دل خاکستر
بار دگر تولد من
آغاز می‌شود.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۱۷, پنجشنبه

مجاهد شهید فرهاد کریمی


مشخصات مجاهد شهید فرهاد کریمی
محل تولد: گرگان
شغل: -
سن: -
تحصیلات: -
محل شهادت: -
تاریخ شهادت: 1367

مریم رجوی: سی‌امین سالگرد قتل‌عام سی هزار گل سرخ آزادی مردم ایران، روز سربلندی قیام‌کنندگان و هر ایرانی آزاده‌‌یی است که براندازی رژیم ولایت فقیه را اراده کرده است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۱۲, شنبه

مجاهد شهید علیرضا آهنگر محله


مشخصات مجاهد شهید علیرضا آهنگر محله
محل تولد: بندر گز
تحصیلات: دانشجوي مهندسي
سن: 30
محل شهادت: بندر گز
تاریخ شهادت: 1360

عليرضا آهنگر، جواني بود از نسل ميليشيا، دانشجويي كه از سينه بيدار دانشگاه برخاسته بود تا آذري بشه بر قلب سياه مرتجعين. او اهل بندرگز و از خانواده اي محروم بود. بعد از انقلاب ضدسلطنتي با سازمان مجاهدين خلق ايران آشنا شد و در فعاليتهاي انتخاباتي اون دوران و حمايت از كانديداي مجاهدين در بندرگز شركت فعال داشت. اما هنگاميكه دزدِ انقلاب، آزاديها رو به طور كامل كشت و اعتمادها رو پرپر كرد، عليرضا هم مثل هزاران هزار جوانِ مجاهد همت كرد و به مبارزه برخاست. او عازم سفري شد كه در اون بايد تنگه ها و گردنه هاي سخت رو ميپيمود و در اين مسير جز پرداختن، چيزي رو حقِ خودش نميدونست.  
در روزهاي نزديك به 30 خرداد در خيابان تخت جمشيد سابق دستگير شد. عليرضا رو به زندان بندرگز منتقل كردن. مدركي عليه او نداشتن، تا اينكه منوچهر متكي جنايتكار، بهمراه دو پاسدار ديگه به او اتهام شركت در درگيريهاي كردستان رو ميزنن و با همين اتهام دروغين او رو محكوم ميكنن.

صحنه هاي كوتاهي از بيدادگاه- شكنجه و شلاق
سرانجام روز 28 آبان 60، خبر شهادت عليرضا رو به خانواده اش ميدن. او در زير شديدترين شكنجه ها، بمنظور دادن اطلاعات به رژيم، لب باز نكرده بود. آثار شكنجه هاي وحشيانه بر روي پيكر عليرضا نشون از اين داشت كه در زير شكنجه به شهادت رسيده و شليك گلوله ها بر پيكر پاكش، تنها براي پوشوندن جنايت وحشيانه توسط دژخيمان بود. جنايتي كه ننگ ابدي اون هيچوقت از پيشاني جنايتكاران زدوده نخواهد شد. 

در آن شبي كه برف از گردههاي ابر مي لغزيد
آنان تنها آفرينندگان قصه بودند
كه در نهايت شعله هاي قصه ناگفته خويش سوختند

مریم رجوی: خونهای مجاهدین و مبارزین آرمانخواه، هرگز از جوشش بازنمی‌ماند و در تمام این سالیان، روح عصیان و اعتراض جامعه ایران در پیکار با رژیم ولایت فقیه بوده است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید