- مامان! بگو دوستم داری
- عزیزم! دوستت دارم.
- مامان! چقدر؟
- بهاندازه تمام ستارههای دنیا. همان قدر که تو را دوست دارم، . دلم میخواهد یک روز تمام بچههای ایران مثل تو خوشبخت بشوند...
- مامان! ستارههای دنیا توی اتاق جا میشوند؟
- نه عزیز! دلکم! آنها هر کدام یک فرشته هستند یا یک انسان و شبها بیدارند تا تو بتوانی چشمهای نازت را روی هم بگذاری. یادت نره وقتی به یاد مامان افتادی، ستارهها را نگاه کن!
- مامان! من را هم با خودت ببر!
- نمیشود عزیزم! تو هنوز خیلی کوچک هستی. وقتی برگشتم با هم میرویم... خوب دیگر گریه نکن! عروسکت ناراحت میشود. یاد بگیر، همیشه به دنیا لبخند بزنی تا دنیا هم به روی تو لبخند بزند... تا چشم باز کنی، مامان برمیگردد... خوب حالا سرت را بالا بگیر، برای این عمو دست تکان بده! و لبخند بزن! که دارد عکست را میگیرد...
این صحبتها میان مادران و کودکانشان قبل از حماسه فروغ جاویدان بود.
بله دوستان..
اولین روزهای مرداد، یادآوری سالگرد عملیات کبیر فروغ جاویدان است. حماسهیی فراموشیناپذیر که تا به ابد زیب تاریخ این میهن خواهد بود و نسلهای آینده نیز از سرچشمه جوشان و خروشان ارزشهای انقلابی و مبارزاتیش خواهند نوشید از مادرانی که با عشق بی پایان به کودکانشان ارزشی نوین را رقم زدند.
در دو نامه ای از مادران به کودکان چنین آمده بود:
«پسرم! مرتضی عزیز دلم! دیگر لحظه موعود فرا رسیده و ما داریم میرویم. چقدر دلم میخواهد که دوباره تو و شکرانه قشنگم را ببینم. آه! دیشب قشنگترین لحظات زندگیم بود که برای دیدار شما دو نفر آمده بودم. اگر یادت باشد، به تو گفتم میخواهیم برویم ایران؛ ایران عزیز. آخر مگر نمیدانی همانقدر که تو مامان را دوست داری، من هم ایران را دوست دارم و دلم میخواهد مردم ایران آزاد باشند...
فدای تو. مادرت: یاسمن»
و نامه دیگر:
«مریم... تو خیلی کوچکی، سه ساله هستی اما خیلی وقتها در چهرهات، چهره بچههایی را میبینم که گروگان خمینی جلاد شدهاند، یا پدر و مادرشان را از دست دادهاند و یا در ایران تحت ستم خمینی از فقر و درد میسوزند و پرپر میشوند.
عزیز من! در این جور مواقع با تمام وجود میخواهم تو را در آغوش بفشارم و بعد، با تمام عشق مادریم تجدید پیمان میکنم با خدای خودم که بجنگم و بجنگم تا تمام بچههای ایران از این درد و فقر نجات پیدا کنند تا زمانی که لبخند شادی بر لبهای تمام کودکان ایران بنشیند تا زمانی که چشمهای آنها دیگر از درد جدایی، گرسنگی و اسارت پر اشک نشود... .
فرخنده- تیر67
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر